۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

«عبيدالله خامنه اي»!


«عبيدالله خامنه اي»!
سريال تلويزيوني «مختارنامه» ظاهرا" بهانه اي به دست حاكمان ايران داده تا از برخي شباهت هاي تاريخي زمان صدر اسلام، كلاهي براي مشروعيت از دست رفته (و نداشته ي) خود بسازند! اما همه چيز تا بدين جا «معكوس» نتيجه داده و شباهت خامنه اي و يارانش به عبيدالله زياد و عمرسعد و شمر بيشتر فاش مي شود! هر چند روزنامه كيهان و صداوسيما سعي مي كنند درباره «فتنه جنبش سبز» از اصطلاحات و شخصيتهاي اين سريال تلويزيوني الهام بگيرند و به عنوان مثال شيخ اصلاحات را «عمر سعد» مي خوانند! ولي وقتي «عبيدالله زياد» دستور مي دهد «فتنه حسين» را حتي با كشتن زن و اسارت دختران كاروانش سركوب كنند، مردم به ياد سخنان «عبيدالله خامنه اي» در سخنراني «خطبه خون» 29 خرداد 88 مي افتند و به حقانيت و مظلوميت «جنبش سبز» بيشتر پي مي برند. هرچه اين سريال جلوتر مي رود، شباهت هاي حاكمان ايران به شخصيتهاي بد و وقيح و خونريز اين سريال بيشتر نمايان مي شود. آنگونه كه در قسمت اخير «مختارنامه»، شباهتهاي مقام عظماي ولايت(!) به «عبيدالله زياد» چنان آشكار شده كه مي توان بر او لقب «عبيدالله خامنه اي» نهاد. شبيه سازي تاريخي گاهي معكوس نتيجه مي دهد! به خصوص وقتي حق از باطل در مقابل چشم مردم جدا شده و شواهد بي شمار، آبرويي براي حاكمان باقي نگذاشته است!
در سريال مختارنامه، «عبيدالله بن زياد» يا «ابن مرجانه» حاكم كوفه با «لباس مبّدل حسين» وارد شهر مي شود زيرا مردم منتظر ميهمان خود «حسين بن علي» هستند. عبيدالله با حيله و نيرنگ قصر كوفه را تصرف مي كند. بناي حكومت او با دروغ آغاز مي شود و با قتل و تجاوز و كشتار ادامه مي يابد. عبيدالله شخصيتي است سيّاس و دروغگو، او يك «جعل كننده» حرفه اي آيات قرآني و احاديث نبوي است كه براي دفاع از حكومت نامشروعش بر شهر كوفه، «راست و دروغ» ديني را از احاديث نبوي و آيات قرآني جعل مي كند و به خورد مردم مي دهد.
وقتي مردم كوفه براي ياري حسين ابن علي برمي خيزند، عبيدالله سوگند مي خورد «فتنه حسين» را با شمشير سركوب كند و «چشم فتنه» را درآورد. به كار بردن عنوان «فتنه» و شباهت آن در قيام حسيني و اعتراضات حق طلبانه مردم ايران، يا از هوشمندي كارگردان است و يا از ظرايف روزگار، چرا كه حق هميشه ماندگار است و باطل هميشه رسوا و روسياه. «عبيدالله» زبان و چشمان دو يار ديرين پيامبر را در مي آورد و سفير حسين (مسلم بن عقيل) را از برجي بلند بر زمين مي اندزد و مي كشد و عاقبت عمرسعد (كسي مثل مرتضوي يا سردار نقدي) را به سوداي حكومت بر «ري» به جنگ با امام حسين به صحراي نينوا مي فرستد. عمر سعد و شمر ذي الجوشن، چنان با دقت شخصيت پردازي شده اند كه حتي سخن گفتنشان هم شبيه اراذل و اوباش حكومت ايران و اطرافيان «عبيدالله خامنه اي» درآمده است!
در قسمت نهم اين سريال، مردم در مسجد كوفه بر «عبيدالله» مي شورند و وي را به عنوان دشمن علي(ع) «سبّ» مي كنند و دشنامش مي دهند. عبيدالله به هنگام ترك مسجد سوگند مي خورد:"كاري مي كنم كه «سّب نبي و فحاشي به خاندان علي» در كوفه چنان رايج شود كه جز سّب علي، نقل محفلها نباشد و ديگر كسي مشروعيت حكومتم را «به نام علي» زير سئوال نبرد!"
«عبيدالله خامنه اي»! هنگام ديدن ادامه اين سريال تلويزيوني، اين لقب را فراموش نكنيد و شباهت دوران عبيدالله خامنه اي با دوران «پسر مرجانه» و شباهت اين روزها را با سركوب «فتنه حسين بن علي» با دقت بيشتري ببينيد. تاريخ سرشار است از درسهاي آموزنده!
پي نوشت: فيلم زير را اگر هم وقت كرديد، ببينيد! مشخصه هاي حكومت فريب و جعل و جنايت را در سخنان عبيدالله خامنه اي در جمع بسيجيان كوفي (سربازان عمر سعد زمان) مي توان به وضوح فهميد.

۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

هر روز يك «تلگراف» كوتاه دريافت خواهيد كرد!

به عنوان يك روزنامه نگار و نويسنده، گاهي دوست دارم چندخطي كوتاه و فارغ از مسائل تحليلي يا حتي سياسي كه غالبا" مي نويسم، بنويسم. وبلاگ «تلگراف» را براي انتشار امثال همين يادداشتهاي چندخطي و تلگرافي ايجاد كرده ام. نگاه هاي كوتاه، برشي و گذرا به چيزهايي كه در اطراف مان مي گذرند. و بيان نكته هايي كه شايد فقط با گوشه چشمي، بشود از آنها غفلت نكرد. نكته هايي كوتاه، اما شايد مفيد... وبلاگ اصلي ام همين "فرصت نوشتن" است كه همچنان به روش كاري خود ادامه خواهد داد. مأموريت اصلي اين وبلاگ «تلگراف»، نوشتن چندخطي هاي متفاوت درباره همه چيز است. از امروز روزانه، يك يا دو تلگراف تازه دريافت خواهيد كرد. تلگراف هايي گاهي جدي، گاهي طنز، گاهي دور، و گاهي نزديك!

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

دولت در «رأس امور»، جراّحي در پيش: از حالا گربه هاي محله را زير نظر بگيريد!


اول؛ دولت در رأس امور!
دعواهاي مجلس و دولت، بالاخره به همان نقطه اي رسيد كه در هر "شبه دموكراسي جعلي" قابل پيش بيني است. در چنين حكومتهايي كه مي خواهند فقط نمايشي از يك دموكراسي محدود داشته باشند، ولي به هيچكدام از قواعد مردمسالاري پايبند نيستند، غالبا" اين دعواها رخ مي دهند. اما در ايران، بخصوص بعد از كودتاي انتخاباتي سال قبل، حكومت تصميمات مهمي براي برچيدن آنچه "حشو و زوايد دموكراسي" مي داند، آغاز كرده است.
حكومت ابتدا "مجلس خبرگان" را برچيد كه وظيفه ذاتي اش، انتخاب رهبر و نظارت بر انجام وظايف رهبري است. وقتي نايب امام زمان(!) رهبر كشور ماست، ديگر چه احتياجي هست به مجلسي كه بتواند بر او و عملكردش نظارت كند؟ مجلس خبرگان كه سالها خفته بود، از سال قبل به طور كامل عقيم شد و در اجلاس ساليانه اش در مهرماه 88 با آنكه هاشمي رفسنجاني هم به رياست آن رسيد، اما عملا" آخرين نفسهايش را هم كشيد و عمرش را داد به آقاي جنتي!
نوبت بعد "مجمع تشخيص مصلحت نظام" بود كه گاهي در دعواهاي مجلس و دولت، بايد ميانداري مي كرد و بنا بر مصالحي، قوانين مورد دعوا را بررسي، اصلاح و تصويب مي كرد. مجمع تشخيص هم با انزواي آقاي هاشمي رفسنجاني رئيس آن، به محاق رفت و آن "استوانه نظام" كه روزي آيت الله خميني مي گفت: "انقلاب زنده است تا هاشمي زنده است!" از همه اركان اصلي حكومتي كنار نهاده شد. هرچند به نظر شخص من، اين كمترين تاواني بود كه هاشمي بايد مي پرداخت. اينك آنچه باقي ماندخ، يك دولت مطلوب رهبري است و يك "مجلس" كه گهگاه ايجاد مزاحمت مي كند و يك "قوه قضائيه" كه امثال جنتي گاهي بايد سرش فرياد بكشند كه چرا به مجرمان سياسي، مرخصي مي دهد؟! و چرا دسته دسته معترضان را اعدام نمي كند؟ از اين سه ركن، دولت و مجلس و قوه قضائيه، آنچه مطلوب آقاي خامنه اي بود و اكنون هم در "رأس امور" نشسته است، همين دولتي است كه يكه تاز ميدان است و با مديريتي مستقيم و بدون دفتر و دستك هاي اضافي، اوامر رهبري را اطاعت مي كند و يك احمدي نژاد دارد كه نظراتش از همه "به نظر آقا نزديكتر است!"
اينك مجلس شوراي اسلامي كه خود نيز به نوعي "منصوب" همين حكومت و شوراي نگهبان بود، سر برآورده است تا بر اساس سخنان بنيانگذار انقلاب، دوباره "در رأس امور" بنشيند! حال آنكه در رأس امور، اكنون دولتي مقرّب درگاه همايوني قرار دارد كه براي استقلال قواي مقننه و قضائيه با عرض معذرت "شيشكي" مي بندد و پشت سايه همايوني رهبر قايم مي شود. در كشاكش اين سهم خواهي مجلس و دولت، معلوم است "نظر آقا" با يكه تازي چنين دولتي است. اما باز هم آقاي خامنه اي قصد دارد نمايشي از عدالت و مردمسالاري علوي(!) را به صحنه ببرد و حكميتي برپا كند كه البته داور آن را هم خودش تعيين كرده است؛"آيت الله جنتي"! و نتيجه آن هم از حالا معلوم است؛ شبيه همان حكميت خائنانه اي كه در بازبيني انتخابات سال قبل توسط رهبري انجام گرفت، و پيشاپيش معلوم بود هيچ گوشي براي شنيدن سخنان نامزدهاي معترض وجود ندارد و جلسه رسيدگي به اعتراضات نامزدها، يك نمايش ساختگي است و بس!
طبيعي است آقاي جنتي براي به كرسي نشاندن نظرات رهبر، به جلسه حكميت بين مجلس و دولت رفته است. اما برخي از مجلسيان كه تحقيرهاي احمدي نژاد نسبت به مجلس را تاب نمي آورند، سعي دارند خود را قانع كنند كه آنچه از نتيجه داوري از زبان جنتي مي شنوند، نظر نهايي شخص رهبر نيست و هنوز در اين رؤيا هستند كه مجلس بايد در رأس امور بماند! امري كه با وجود چنين دولت منصوب و محبوب رهبري، ناممكن به نظر مي رسد.
اينجاست كه "بصيرت" و هوشمندي انقلابي و زيركي اسلامي(!) كه بارها از آقاي خامنه اي شنيده ايم، مي تواند مورد استفاده افرادي نظير علي لاريجاني، باهنر، ابوترابي و ساير مجلسيان گوش به فرمان قرار بگيرد. "بصيرت" مورد نظر آقاي خامنه اي يعني اطاعت محض و گردن نهادن بر حكمي كه ايشان از زبان نماينده خود (جنتي) به مجلس ابلاغ كرده است. مجلس بايد دست از برخي اختيارات قانوني خود بردارد. بدون اجازه دولت، قانون بيخودي(!) تصويب نكند. بايد سوداي نظارت بر دستگاههاي دولتي را فراموش كند و از اين به بعد، «مصمّمات دولت» يعني تصميم هاي مؤكد و لازم الاجراي دولتيان را تأييد نمايد و قيد برخي «مصوبات» قانوني را هم بزند! اينگونه شايد بشود چنين مجلس خفيفي را تحمل كرد تا نمايندگانش در پاي اين سفره بنشينند و ناني بخورند و دم نزنند.
سخنان اخير آقاي لاريجاني رئيس مجلس كه هنوز اين پيام را نگرفته كه مجلس بايد مطيع دولت باشد، آدمي را به شك مي اندازد كه نكند «لامپ بصيرت» اين آقاي لاريجاني، گاهي اتصالي مي كند و گاهي مطابق ميل "آقا" روشن نمي شود! اكنون برادران لاريجاني عملا" در دو معاونت دولت احمدي نژاد كار مي كنند؛ حاج صادق لاريجاني در معاونت قضاويي دولت (قوه قضائيه سابق!) مشغول است و علي لاريجاني هم در معاونت پارلماني دولت (قوه مقننه سابق!) كار مي كند! آنها بايد بدانند اگر "بصيرت" مورد نظر آقاي خامنه اي را در خود حفظ نكنند، حتي نمي توانند در حد همين معاونت هم در دولت احمدي نژاد خدمت كنند. كمي «بصيرت» و توجه به اشارات ابروي مبارك رهبري باعث مي شود براي آنها هم در «قايق نظام اسلامي»، جايي دست و پا شود. وگرنه اگر لامپ بصيرتشان هي بخواهد اتصالي كند و روشن و خاموش بشود، به زودي آنها هم از شمار سرنشينان اين قايق نجات(!) كم خواهند شد و يكي مثل جنتي آنها را پرت مي كند داخل طوفانهاي هولناكي كه هفتاد ميليون ايراني بدون بصيرت در آن طوفانها دست و پا مي زنند و از «كشتي نجات خامنه اي» محروم شده اند!
احمدي نژاد هم آنقدرها آدم بابصيرت دور و برش دارد كه براي دو معاونت پارلماني و قضائي خود فكري بكند و كشور را با يك قوه و در خدمت سپاه و رهبر به ساحل نجات برساند! مهم اين است كه آنچه بر سر آن توافق شده، اين است كه حكومت فعلي "شبه دموكراسي جعلي" مي خواهند. اگر كسي دچار توهم شد و فكر كرد مجلس و انتخابات و رفتارهاي پارلماني در چنين حكومتي، واقعي است از نظر آقاي خامنه اي «بصيرت و شعور» لازم را ندارد و بايد از قايق نظام پرتش كرد بيرون! آقاي خامنه اي يك حكومت يكدست اسلامي، بدون پارلمان و نماينده و مصوبه و رأي و انتخابات مي خواهد. يك قوه قضائيه مي خواهد كه بدون وكيل و قاضي و استقلال دست و پا قطع كند و از جنتي در خطبه هاي نماز جمعه دستوراتش را بگيرد! آقاي خامنه اي يك جامعه مي خواهد بدون سئوال و اعتراض و حق طلبي و آگاهي! تازه به اينجا كه برسند، كه تا حدودي رسيده اند، حاكمان با تيغ و ساطور مي افتند به جان اقتصاد اين مملكت كه لابد مي پندارند زيادي متورم و چاق شده و بايد رياضت بكشد! سپاه به قاچاق مواد مخدر و سلاح مي پردازد و خامنه اي نقشه مي كشد كه چطور پسرش را بر كرسي جانشيني خلافت خود بنشاند. 
فعلا" چشمها به همين دولتي است كه با تقلب و خيانت و جنايتهاي مصباح و جنتي و خامنه اي بر سر كار آمده و با كمك اينها در «رأس امور» نشسته است. دولتي كه حالا علاوه بر «تروريسم دولتي» رسما" وارد كارزار «قاچاق سياه دولتي» هم شده و كشورهاي يمن و گامبيا و نيجريه هم براي تحقيرش مسابقه گذاشته اند. به چنان رهبر فرزانه اي، يك چنين دولت و يك چنين مجلسي هم برازنده است. و تازه اينها بخشي از هنرهاي آقاي جنتي است كه از دوران عصر يخبندان مشغول «رنگي كردن» زمين و زمان بوده است!
دوم؛ جراحّي در پيش!
اين ميانه يك بيمار بدحال هم داريم كه پزشكان با تيغ و ساطور و ديلم(!) بالاي سرش ايستاده اند تا ناكارترش كنند، ولي هنوز حتي نمي دانند نبض و فشارخون و ضربان قلبش چقدر است؟ و آيا زير اين عمل جراحي دوام مي آورد يا خير؟ با اين همه مي خواهند به قول خودشان بزرگترين جراحي دنيا را روي اين بنده خدا انجام بدهند و اسم جراحي را هم گذاشته اند «هدفمندسازي يارانه ها!». خيلي از متخصصان مي گويند اين جراحي ختم به خير نمي شود و بيمار بدبخت شربت شهادت را نوش جان مي كند. خود دولت هم مي گويد بعد از اين جراحي، اصلا" چيزي به اسم «قشر فقير» نخواهيم داشت و به عبارتي فقرا جملگي از بين مي روند!  به هرحال ممكن است سال بعد در همين روزها، مراجع تقليد بابصيرت(!) مجبور شوند خوردن گوشت گربه ها را هم براي برخي از شهروندان حلال كنند! از حالا بايد گربه هاي ولگرد محله هايمان را زير نظر بگيريم كه سال بعد، همين ها هم پيدا نمي شوند و يكباره ديديد گربه هم تبديل شد به غذاي اشرافي «نخبگان بابصيرت!» و دولت براي شكار گربه هم چيزي شبيه كارت سهميه بندي درست كرد و آن كارتها را هم بين بابصيرتهاي خودشان توزيع كردند! گربه هاي محله تان را از حالا تحت نظر بگيريد!
لينك: در لينك زير مي توانيد مصاحبه ام را با برنامه تفسير خبر صداي آمريكا (دوشنبه اول آذر89) درباره موضوعاتي كه خوانديد، ببينيد و بشنويد.

۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

درخواست از اوباما: دارايي مسدود شده ايرانيان را به حكومت خامنه اي پس ندهيد!


يك درخواست از اوباما:
«دارائي مسدودشده ايرانيان را به حكومت خامنه اي پس ندهيد!»
جناب آقاي اوباما!
رئيس جمهوري محترم ايالات متحده آمريكا
ظاهرا" شما در مقابل شعار ميليونها شهروند ايراني كه مي گويند "اوباما! يا با اونا يا با ما!" هنوز تصميم قاطعي نگرفته ايد! اگرچه پيام شادباش نوروزي خطاب به «ما» ايرانيان ارسالي مي نماييد، ليكن همزمان از برخي تلاشهاي پنهان براي رايزني با حكومت غيرمشروع جمهوري اسلامي غافل نيستيد. متأسفانه گاهي خبرهايي مي رسد كه گويا تصميم داريد با «آنها» معامله كنيد و بيش از 12 ميليارد دلار اموال ايرانيان را كه سالهاست مسدود كرده ايد، به جيب حكومت كودتايي ايران واريز نماييد. اين خبرها، حتي در حد شايعه هم باعث تأسف فراوانند.
مدتي قبل در اخبار آمده بود كه جنابعالي به عنوان رئیس جمهور آمریکا قصد داريد برای "تعامل با حكومت ایران"، شانزده فروند هواپیمای مسافربری پيشرفته ایرباس را در قبال دارایی های بلوکه شده ایران در آمریکا به دولت غيرمردمي ايران بدهيد. ظاهرا" مي خواستيد با این اقدام هم پرونده دارایی های مسدود شده ایران در آمریکا را که یکی از محورهای اصلی اختلاف دو کشور است، مختومه کنيد و با ارائه این 16 بوئينگ پیشرفته، به زعم خودتان مشکلات روزافزون ناوگان هوایی ایران را از بحران خارج کنيد و به اصطلاح "حسن نیت" خود را به حكومت ایران ابراز نماييد تا باب مذاکره مستقیم را با رهبران ایران باز كنيد! آيا براستي گمان مي كنيد با اين قبيل انتخابهاي اشتباه و خام، مي توانيد حكومت ماجراجوي اسلامي را به قواعد مذاكره پايبند كنيد و جهانيان را از بحران اتمي حكومت ايران آسوده خاطر سازيد؟ آيا گمان مي كنيد با اين قبيل معامله ها، كمكي به ترابري و حمل و نقل ايمن ميليونها شهروند ايراني خواهيد كرد و ايرانيان را بدين وسيله از خود خشنود مي سازيد؟ آيا احتمال نمي دهيد آن هواپيماهاي پيشرفته، در خدمت رفت و آمدهاي تشريفاتي حاكمان و يا قاچاق تسليحات به كشورهاي جهان مورد سوء استفاده قرار خواهد گرفت؟
دارایی های بلوکه شده ایران در آمریکا بالغ بر 12 میلیارد دلار است که شامل اموال دیپلماتیک، وجوه نقدی، اموال نظامی و غیر نظامی می شود كه در پی حادثه 13 آبان 1358 از سوی ایالات متحده مسدود و توقیف شده اند. اگر جنابعالي و دولت آمريكا واقعا" نسبت به شعار "تغيير" خود پايبند باشيد، اموال ايرانيان را نه به حكومت غيرمشروع ايران، بلكه به شهروندان ايراني مسترد كنيد. شهرونداني كه مسئولانه بناي تغيير و تحول در كشور استبداد زده خويش را دارند و در اين مسير به بنيه و توان مالي و اقتصادي نياز دارند و بخشي از حقوق حقه آنها، سالهاست نزد دولت آمريكاست.
جناب رئيس جمهوري آمريكا!
با كمال احترام، جنابعالي حق نداريد اموال شهروندان ايراني را تبديل به ناوگان پيشرفته هوايي كنيد كه احمدي نژاد و خامنه اي را به سفرهاي تشريفاتي و تبليغاتي ببرند. همانگونه كه تبديل اين دارايي ايرانيان، به هر كالاي ديگري و تحويل آن به اين حكومت نامشروع، به نوعي خيانت در اموال شهروندان ايراني محسوب خواهد شد.
اموال ايرانيان بايد در راستاي نيازهاي ضروري مردم ايران صرف شوند. مردم ما براي تأسيس رسانه هاي آزاد و ملي، براي شكستن سد فيلترينگ و مقابله با سانسور دولتي، براي كمك به تأسيس نهادهاي حقوق بشري و براي اطلاع رساني از آنچه درون ايران مي گذرد و براي گشايش هاي مؤثر ديگر در كشورمان، به اموال مسدود شده ايرانيان در آمريكا نياز دارند و فكر مي كنيم دولت آمريكا براي ابراز حسن نيت خود به مردم ايران، لازم است گامي مهم در اين زمينه بردارد. وگرنه هرنوع بازپرداخت دارائي هاي ايرانيان به حاكمان غيرمردمي و مستبد جمهوري اسلامي، آمريكا و جنابعالي را در مظان اين اتهام بزرگ قرار خواهد داد كه با اموال شهروندان ايراني، در تحكيم پايه هاي حكومت نامشروع جمهوري اسلامي مشاركت مستقيم داشته ايد. آن هم به بها و به بهانه "گشودن باب مذاكرات اتمي" كه هرگز ختم به خير نخواهد شد. نافرجامي اين مذاكرات را بر اساس پيشينه رفتار غيرديپلماتيك حكومت ايران مي توان به سهولت پيش بيني نمود زيرا حاكمان ايران، براي بقاي نامشروع خويش چاره اي جز دستيابي به تسليحات اتمي نمي شناسند و در اين عرصه حاضر به هيچ مصالحه اي نيستند.
جناب آقاي اوباما!
ملت ايران جنابعالي را به عنوان شخصيتي اصيل و متكي به اخلاق مي شناسد و به شعارها و روشهاي سياسي تان خوش بين است. با اين حال، شما را به مرور تاريخ دخالتهاي نارواي دولتهاي پيشين آمريكا در امور داخلي ايران فرامي خوانيم و اميدواريم در اين برهه حساس، خط پاياني بر آن روابط تيره بكشيد و ملت باتمدن و ديرين ايران را از خود و دولت ايالات متحده آمريكا ناخشنود نكنيد. اگر براستي قصد داريد در راستاي شعار "تغيير" خود قدم مثبتي براي ايرانيان برداريد، حقوق مسدود شده ايرانيان را براي صرف در مبارزات مدني و آزاديخواهانه به شهروندان ايراني تحويل بدهيد و اجازه بدهيد خود ايرانيان اين حكومت جهانسوز و نظام ضدبشري را با روشهاي مدني و شيوه هاي كارآمدي كه به خوبي مي شناسند، وادار به تمكين از اعلاميه جهاني حقوق بشر و پيروي از منشور حقوق بين الملل نمايند. اما اگر جنابعالي به هر دليلي، قدرت "انتخاب بهتر" براي رهاسازي اموال مسدود شده ايرانيان و در اختيار گذاردن آن اموال به شهروندان آزاديخواه و گروههاي باصلاحيت ايراني را نداريد، لااقل بگذاريد آن اموال همچنان در بلوكه دولت آمريكا باقي بمانند تا در آينده اي نه چندان دور، دولتي ملي و برآمده از سوي شهروندان ايراني آن اموال را در اختيار بگيرند و آن را براي بازسازي ويرانه هاي سرزمين ايران به كار ببندند. نگذاريد ننگ اين بي عدالتي و خيانت آشكار در حقوق ملي ايرانيان، به نام دولت آمريكا در حافظه تاريخ ثبت شود.
_______
درخواست از ايرانيان: از دوستاني كه توان ترجمه دقيق اين متن را دارند، و براي انتشارش در فضاي رسانه اي برنامه اي دارند، دعوت مي شود به آن به عنوان يك حركت ملي بنگرند و لطفا" دست به كار شوند. همچنين اين درخواست مي تواند با همت همه ايرانيان، به حركتي عمومي و يك كمپين ملي تبديل شود.

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

كيهان، پرده از «نفاق افكني جمهوري اسلامي» برداشت!


كيهان، پرده از «نفاق افكني جمهوري اسلامي» برداشت!
كيهان امروز يكشنبه در خبري ويژه درباره مطلب اخيرم "چگونه سبز بودن؛ مسئله اين است!" مطالبي نوشته كه از وحشت حكومت از مدارا و اتحاد ميان سبزها و ضرورت همدلي ميان مخالفان جمهوري اسلامي حكايت مي كند. كيهان به صورت ضمني اعتراف مي كند كه نفاق افكني ميان سبزها و معترضان، «پروژه جمهوري اسلامي» است و از هر كسي كه اين پروژه منافقانه را افشا مي كند و به دوستان هشدار مي دهد كه مراقبت بيشتري از اتحاد و همدلي خويش بكنند، به شدت عصباني مي شود.
واكنش روزنامه كيهان كه توسط ياران اندروني بيت همايوني(!) اداره مي شود، اين حقيقت را فاش مي كند كه همدلي و يكدلي همه معترضان و مخالفان براي از بين بردن سياهترين استبداد ديني تاريخ معاصر، چقدر آنان را به وحشت و هراس مي اندازد. اين رمز موفقيت طلايي را هرگز نبايد از ياد ببريم و مراقب پروژه هاي اختلاف افكنانه و طرحهاي منافقانه جمهوري اسلامي باشيم. لينك اين خبر را نمي گذارم چون شنيده ام سايت روزنامه كيهان آلوده به ويروسهاي جاسوسي اينترنتي است و به خصوص براي كاربران داخلي حطرناك است. اما تصوير اين خبر را مي توانيد در زير ببينيد:

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

"چگونه سبز بودن"؛ مسئله اين است!


"چگونه سبز بودن"؛ مسئله اين است!
قرارمان اين نبود! مدتي است بدجوري داريم شبيه دشمنان مي شويم. ماشين كشاورزي ما، مدتي است به طرز جنون آميزي به جان اين كشتزار افتاده و به جاي داشت و كاشت و برداشت محصول سبز، دارد ريشه هاي اين كشتزار را از بيخ و بن مي سوزاند و كاه نفرت و كينه جويي و انتقام توليد مي كند. سئوال اين است چه كساني گهگاه بر بلنداي اين ماشين درو مي نشينند و اينگونه "ريشه سوزان" به راه مي اندازند؟
مدتي است فراموش كرده ايم، آنچه كه ملت را به حضور در اين جنبش حق طلبانه دعوت كرد و آنان را برانگيخت، "جاذبه" حق و عدالت خواهي و آزاديخواهي بود نه "دافعه" توپ و تشر و افترا و تهمت. مدتي است فراموش كرده ايم رويش و زايش، مأموريت اصلي ما بود و نه ريزش و سوزاندن ريشه ها. هنر اين كشتزار، در جذب و رويش حق طلبان بود نه در دفع و ريزش مردمان! مدتي است فراموش كرده ايم دشمنان و حاكمان، آنقدرها امكانات و نيرو و مكر و حيله دارند كه در ميان جامعه هاي حقيقي و مجازي ما رخنه كنند، از ما انقلابي تر بنمايند و جلودار صف بشوند و لحن ما را به مرور از سبزي به سياهي تغيير دهند و از ما هم جماعتي كينه توز و دشنام گوي و سياه ذهن همچون خودشان بسازند. يادمان رفته است كه آنها بيكار ننشسته اند، آمده اند تا به مرور لحن و گويش ما را عوض كنند، شفقت و سبزي ما را از ما بگيرند و از ما هم سياه دلاني بسازند شبيه خودشان. تا ما هم كساني شويم كه تاب تحمل نقد و نظر مخالفان و دگرانديشان را ندارند. كه قطارمان در هر ايستگاهي، كساني را پياده كند و تنهاتر شويم.
برخي از ما گمان مي كنيم برحق بودنمان، ما را بر انجام هر اشتباهي "محق و مجاز" مي كند! و نمي دانيم براي برحق بودن، بايد روز به روز بر مدار حق باقي بمانيم. گويا فراموش كرديم اگر خود را "حق مطلق" فرض كنيم، به همان مسيري مي رويم كه باطلان امروزي در آن مسيرند. اين راه، همان مسير سياهي است كه دشمنان ما سالها قبل رفتند و چون گمان مي كردند بر حق هستند، حق ديگران را ضايع كردند و زبانها را بريدند و از كشته ها پشته ها ساختند و به چنين عاقبتي رسيدند كه اكنون سياهترين استبداد ديني را اداره مي كنند. آيا ما نيز بر آن مسير مي رويم؟
ما فراموش كرديم جذبه مهر و جادوي حق طلبي بود كه از ما "بي شماران" ساخت، وگرنه نكبت توهين و تهمت و تهديد كه "بي شماران" نمي آفريند. فراموش كرديم ما مردماني بوديم كه نمي خواستيم به زور به بهشت ببرندمان، آن وقت خودمان تبديل شده ايم به جماعتي كه مي خواهيم به زور ديگران را سبز كنيم و اگر هم سبز نشدند؛ با بي طاقتي آنها را به لجن مي كشيم! فراموش كرده ايم ما را زورگويي و ستم حاكمان به اين عصيان رسانده، اما اينك خودمان زورگويي و ستم مي كنيم و تاب تحمل هيچ دگرانديشي را نداريم. فرق ما با آناني كه بر ما ستم كرده اند، در چيست؟
مدتي قبل دوست عزيزمان جعفر پناهي را به جرم طراحي يك فيلم در ذهنش به زندان بردند. جهانيان بر اين حماقت حكومت خنديدند كه هنرمندان را قبل از ساختن يك فيلم به زندان مي برند و قصاص قبل از جنايت مي كنند! اما اينك با زمزمه "شروع ساختن يك فيلم" درباره نداي عزيز، ما شبيه همان واكنشي را نشان مي دهيم كه حكومت با زمزمه "شروع ساختن يك فيلم" توسط جعفر پناهي نشان داد! آنها پناهي را به جرم فكر ساختن يك فيلم به زندان بردند و شكنجه كردند و ما اكنون داريم همان كار را با عوامل ساخت يك فيلم ديگر مي كنيم. واكنش ما توهين و تحريم و افتراهايي است كه به عوامل ساخت يك فيلم كه هنوز ساخته نشده نثار مي كنيم! حاكمان، فكر و ايده ذهني جعفر پناهي را قبل از ساختن فيلمش دربند كردند و ما هم اينگونه مي كنيم! براستي ما با دشمنان خود چه تفاوتي داريم؟ آنها ابزار سركوب و داغ و درفش دارند و ما نداريم؟ همين؟ مگر نه اينكه قرارمان اين بود "چو مي توان به صبوري كشيد جور عدو، چرا صبور نباشم كه جور يار كشم"؟ آيا قرارمان اينگونه تاراندن ياران و ترساندن مردمان بود؟ آيا اينگونه ما "بي شمار" خواهيم ماند؟ من ترديد دارم.
آيا بهتر نيست با همان سبزانديشي كه شعارش را مي دهيم و باورش داريم، با هنرمندان سخن بگوييم و آنها را دوستانه انذار و هشدار بدهيم كه بازيچه سياست ورزي حاكمان نشوند؟ آيا نمي توانستيم با رعايت شأن هنري "عليرضا افتخاري" از او بابت در آغوش كشيدن رئيس دولت كودتايي، دوستانه و برادرانه گلايه كنيم؟ آيا با هتاكي و فحاشي به او و بازيگران اين فيلم، اين هنرمندان را از "قهر" خود مي ترسانيم، يا به "مهر" خود مبتلا مي كنيم؟ آيا ما بدنبال برپاسازي حكومت قهريم يا دولت مهر؟ آيا بدنبال آزادي انتخابيم يا بدبنال بنا كردن يك ديكتاتوري ديگر؟ به اعتقاد من، ديگر "سبز بودن يا نبودن" مسئله نيست! بلكه "چگونه سبز بودن" مسئله است. حق طلبي و آزاديخواهي، با خيلي از اين رفتارها و تندخوئي ها تناسبي ندارند.
اگر به هوش نباشيم، جنبش حق طلبانه و آزاديخواهي ايرانيان، اين بار هم به دامي مي افتد كه كساني آگاهانه طراحيش مي كنند و محصولي جز نااميدي و يأس و سرخوردگي به بار نمي آورد و مردم باز هم از حق طلبي سرخورده خواهند شد. و باز ما مي مانيم و كشتزاري آفت زده و آسماني كه شايد ديگر سخاوتمندانه نبارد. بايد به "چگونه سبز بودن" بيشتر از اين بينديشيم وگرنه اگر كشتزار حق طلبي مردممان اين بار هم با نااميدي از اين رفتارها و تنديها بخشكد، بايد ساليان دراز باز هم افسوس خورد كه:"خشک آمد کشتزار من، در جوار کشت همسایه..." و باز بايد ناليد:" قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟" اگر براستي خونخواه ندا و سهراب و شهيدان سبزانديش خود هستيم، بايد در روشها تجديدنظر كنيم و شبيه دشمنان نشويم. "بيشماري" فريبمان ندهد كه هر روز كساني را به بهانه اي از قطار جنبش حق طلبي پياده كنيم. اين قطار، با نفس و درد مشترك همه ايرانيان تا به اين ايستگاه رسيده و استبداد ديني را به زانو و استيصال درآورده است. نفسش را نگيريم و هوشيارتر باشيم.

۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

بصيرت درماني! / آيا علوم انساني، "بي بصيرتي" را درمان مي كند؟


بصيرت درماني!
آيا علوم انساني، "بي بصيرتي" را درمان مي كند؟
در حكومت اسلامي، مسائل را دو جور مي توان فهميد: يا با بصيرت و يا با كهريزك! اين روزها كه زندان اوين لبالب پر است و مسئولان هم مدعي شده اند اصلا" زنداني به نام كهريزك وجود خارجي نداشته، آيت الله خامنه اي به "بصيرت درماني" روي آورده اند و سوزن مباركشان روي كلمه "بصيرت" گير كرده و تقريبا" در هر سخنراني، نقبي به "بصيرت" مي زنند. بازار "بصيرت" آنقدر داغ شده كه براي برخي بزرگان نظام، مسئله بصيرت تبديل به مسئله اي حيثيتي و ناموسي شده است. متأسفانه هنوز براي "بصيرت سنجي خواص" دستگاهي اختراع نشده و خواص بي بصيرت بايد هر از گاهي به ملاقات "آقا" بروند و موضع شفاف خود را فقط به حضرت ايشان نشان بدهند، تا ايشان بفرمايند بصيرت فرد مذكور، در چه حال و وضعي قرار دارد؟ تكليف ما مردم غيرخواص و بي بصيرت هم كه روشن است. ما مردم اگر خس و خاشاك و ميكروب و بزغاله و ويروس نباشيم، حتما" ملتي فاقد شعور و بي بصيرت هستيم كه بدون رهبري داهيانه مقام عظماي ولايت و بدون نگاه پربصيرت معظم له، قدم از قدم نمي توانيم برداريم و روزي شصت بار از استكبار جهاني و "دشمن" فريب مي خوريم و هنوز هم بدنبال "زنده كردن هيمنه آمريكا" هستيم! آن هم بدون اينكه خودما بفهميم و متوجه باشيم! آخر بي بصيرتي چقدر؟
ديروز به مناسبت سالروز سيزده آبان و تسخير سفارت آمريكا، مقام معظم رهبري بار ديگر سعي كرد به ملت بي بصيرت ايران بقبولاند كه "فتنه سال 88 فتنه بزرگي بود!" اما چون فعلا" دلايل منطقي و مستندات محكمي براي اين ادعا موجود نيست، مقام معظم ناگزير شد باز هم چماق "بي بصيرتي" را بر فرق ملت بكوبد و به مردم ثابت كند كه اگر الان نمي فهمند،" سال ها بعد مشخص خواهد شد که چه توطئه خطرناکی در پشت آن نهفته بود و شکست خورد."
معلوم نيست چنين ملتي كه بصيرت لازم را در حد و اندازه آيت الله خامنه اي و احمدي نژاد و جنتي و مصباح يزدي ندارد، اصلا" به چه حقي زنده است؟ ملتي كه همين فتنه بزرگ پارسال را هنوز درك نكرده، چطور مي توانند سالها بعد بفهمند فتنه 88 چقدر خطرناك بوده است؟ خب اين ملت كه بصيرت ندارد، "دشمن شناس" هم كه نيست، هزار تا عيب و ايراد ديگر هم دارد، وقتي هنوز فتنه 88 را نفهميده، سي سال ديگر هم نمي فهمد كه مقام معظم رهبري با چه تدبير و با چه نگاه بلندي توانستند اين فتنه بزرگ را خنثي كنند. البته ظاهرا" آن فتنه همچين خنثي هم نشده وگرنه درباره يك فتنه اي كه خنثي شده و رفته پي كارش، كه رهبري و ائمه جمعه و سران حكومت اينقدر حرف نمي زنند!
مشكل اينجاست كه اين مردم بي بصيرت، يك مقداري سرشان توي حساب و كتاب است و همينجوري دربست حرفهاي آقاي خامنه اي و مسئولان را قبول نمي كنند! با اين حال مقام معظم رهبري از اين بي بصيرتي مردم نااميد نيستند. ايشان معتقدند حتي همين ملت بي بصيرت هم «بالاخره سالها بعد خواهند فهميد»،منتها با كمك «تحليل هاي دقيق روانشناختي»! ايشان همين ديروز فرموده اند:" عوامل فتنه که اکثر آنها ندانسته وارد اين ماجرا شده بودند، بدون آنکه خود متوجه باشند، در جهت اهداف طراحان اصلی حرکت می‌کردند واين موضوع نيازمند تحليل‌های دقيق روان‌شناختی است که چگونه عده‌ای ، ندانسته به دشمن کمک کردند."
معلوم نيست ملتي كه مانند رهبر فرزانه اش، بصيرت و چشم برزخي ندارد و همينطوري "ندانسته" به دشمن كمك مي كنند و بدون آنكه خودشان متوجه باشند مي خواهند هيمنه آمريكا را زنده كنند، اصلا" چه ارزشي دارند كه بخواهند قانع بشوند كه فتنه 88 توطئه دشمنان بوده يا نبوده؟ اين ملت بصيرت لازم براي قانع شدن را ندارد وگرنه قانع مي شد. معلوم مي شود بصيرت اين ملت به اندازه اي نيست كه مثل بچه آدم قانع بشود! خب يك چنين ملتي كه چند جاي بصيرتش لنگ ميزند، آيا مي تواند با تكيه بر "علوم انساني" و تحليلهاي روانشناختي به حقايق فتنه بزرگ سال 88 پي ببرد؟ معلوم نيست چرا رهبر بصير و خبيرمان، به جاي اينكه دلايل خودشان را با كمك كهريزك و اوين براي ما ملت بي بصيرت بيان كند، چرا زحمت مي كشد و ما مردم بي بصيرت را به سالهاي بعد و تحليلهاي دقيق روانشناختي محول مي فرمايد؟ تازه مگر اين علوم روانشناختي، شاخه اي از همان علوم انساني مكروه و مذمومي نيست كه همين رهبر فرزانه، دستور تعطيلي آن را در دانشگاهها داده است؟
آقاجان! درست است كه ما بصيرت نداريم، ولي به خدا هنوز يك مقداري حافظه داريم. قرار نيست گيجمان كنيد! بالاخره بفرماييد اين علوم انساني مفيد هست؟ و يا بد و خطرناك است و بايد برچيده شود؟ بفرماييد آيا براستي اين علوم انساني مي تواند بي بصيرتي ما مردم فريب خورده را درمان كند؟ نكند علوم انساني هم تا وقتي مفيد است كه بتواند "بصيرت" مردم را در "راستاي اهداف نظام" تقويت كند و بيشتر از آن، نه "علوم انساني" مفيد است و نه هرگونه بصيرت و فهمي!
رهبر گرامي! بهتر است به جاي تكيه بر علوم روانشناختي، از همين چماق و كهريزك و ساير ميكروب كش هاي قوي استفاده بفرماييد كه خيلي افاقه مي كند. با كمك "بصيرت درماني" بازجويان، ديديم كه چند نفر از همين خواص بي بصيرت ظرف مدت كوتاهي، در اوين دچار تحولات بزرگي شدند و لب به اعتراف گشودند. همين بصيرت درماني را براي بقيه ملت هم تجويز بفرماييد تا بروند اوين و بصيرتشان درمان بشود و ديگر به علوم انساني و روان درماني نيازي نباشد. والله ما ارزشش را نداريم كه شما سالها صبر كنيد تا علوم انساني بيايد و به ما ثابت كند فتنه 88 چقدر بزرگ بوده و شما چقدر خبير و بصير بوده ايد. همان باتوم برقي و انفرادي هم براي درمان بصيرتمان كافي است. آقاجان شمايي كه به "علوم الهي" وصل هستيد، به جاي اينكه اينقدر بي بصيرتي ما بدبختها را به رخمان بكشيد، يا يك كمي بصيرت به ما ياد بدهيد! يا يك كاري بكنيد كه اين رياضيات و حساب و كتاب هم از يادمان برود و ديگر نتوانيم آراء تقلبي 63 درصدي احمدي نژادتان را جمع و تفريق كنيم! تا ديگر نتوانيم بفهميم تقلب چي بود؟ چند زنداني و اعدامي و تبعيدي داريم؟ چند ميليون فقير و بي خانمان و بيكار و بي بصيرت در كشور داريم و نفهميم كه اين هدفمندسازي يارانه ها قرار است چه بلايي به روزمان بياورد! قربانتان بروم، شما به جاي علوم انساني، فكري به حال اين "رياضيات" و منطق و جبر و مثلثات هم بكنيد و دستور بدهيد جمعشان بكنند. به خصوص اين علوم رياضي و منطق و جمع و تفريق، بدجوري با بصيرت ناسازگار است.
آقا جان! اگر بي بصيرتي ما علاج شد كه خدا را شكر! آن وقت شما مي توانيد بر خود بباليد كه بر يك ملت آگاه و رشيد و با بصيرت حكومت مي كنيد. اما اگر علاج نشديم، اين بي بصيرتي را اينقدر بر سرمان نكوبيد كه براي خودتان خوبيت ندارد! اين بي بصيرتي ما را هم بگذاريد به پاي بقيه نعمتهايي كه خداوند متعال ما را از آنها هم محروم كرده و فقط به شما و احمدي نژاد و جنتي و خواص ارزاني فرموده است! نعماتي كه فقط شما داريد مثل نعمت راستگويي، امانتداري، فروتني، فداكاري، از خودگذشتگي، مديريت، هوش، ذكاوت، آن لبخند آسماني تان و اين محبوبيتي كه نزد ملت داريد و... البته اين بصيرت تان كه خداوكيلي چشم دنيا را در نطفه(!) كور كرده است!
پي نوشت: عصرامروز درباره سخنان چهارشنبه آيت الله خامنه اي گفتگويي داشتم با راديو بين المللي فرانسه. مي توانيد متن آن را در سايت راديو فرانسه بخوانيد.